جدول جو
جدول جو

معنی چرت بردن - جستجوی لغت در جدول جو

چرت بردن
(اَ نَ کَ دَ)
خوابی سبک بردن کسی را. آثار خستگی و خواب نمودار شدن کسی را، مجازاً، بمعنی غافل ماندن و غفلت کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
پیش بردن، جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیرت بردن
تصویر غیرت بردن
غیرت آوردن، ناموس پرستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ برین
تصویر چرخ برین
عرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، فلک الافلاک، چرخ اثیر، چرخ اطلس، سپهران سپهر، طارم اعلیٰ، فلک المحیط، چرخ اکبر، گرزمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
پایین بردن، به پایین بردن، بلعیدن، غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چفت کردن
تصویر چفت کردن
بستن در خانه، وصل کردن چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
فرهنگ فارسی عمید
عمل ستوری که در حال راه رفتن سبزه و گیاهان را از زمین با دندان می برد و می خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
پیش بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرت کردن
تصویر هرت کردن
کشیدن آش یاغذای مایع دیگر ازکاسه یاقاشق بدهان باصدای اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات بردن
تصویر مات بردن
مات بردن کسی را. حیران شدن سرگردان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذت بردن
تصویر لذت بردن
مزه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفت کردن
تصویر چفت کردن
در را با زنجیر بستن، وصل کردن چیزی بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
بزیر بردن به پایین بردن، جای دادن، غوطه دادن بلعیدن یا فرو بردن پنجه در چیزی. اعمال زور و قدرت کردن، نفوذ یافتن، یا فرو بردن خشم (غیظ) کظم غیظ
فرهنگ لغت هوشیار
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارث بردن
تصویر ارث بردن
وارث شدن میراث بردن ارث کسی را صاحب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست بردن
تصویر دست بردن
تصرف و دخالت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بوسیله دستکاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن: چرخ کردن شیر، با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آنرا تیز کردن، دستگاهی گوشت را ریز ریز کردن، بوسیله، دندان را با دستگاه خاصی تراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
حواس کسی را مختلط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرت بردن
تصویر حسرت بردن
دریغ آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفت کردن
تصویر چفت کردن
((~. کَ دَ))
بستن در، محکم کردن، سفت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
((~. بُ دَ))
پیروز شدن در شرط بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
((فَ. بُ دَ))
پیش بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
((~. بُ دَ))
به پایین بردن، بلعیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست بردن
تصویر دست بردن
((~. بُ دَ))
چیره شدن بر حریف، گرو بردن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
((پَ کَ دَ))
دور انداختن، فکر کسی را منحرف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرخ کردن
تصویر چرخ کردن
((~. کَ دَ))
به وسیله دستگاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن، با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن، به وسیله دستگاهی گوشت را ریزریز کردن، در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
بلعیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترا بردن
تصویر ترا بردن
منتقل ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارث بردن
تصویر ارث بردن
Inherit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرب کردن
تصویر چرب کردن
Grease
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
Graze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گیر افتادن، لو رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر وجین شدن زراعت و غیرسودمند شدن آن، که در این صورت احشام
فرهنگ گویش مازندرانی